دلنوشته
نمیدونم چرادلم میخوادبنویسم اما نمیدونم از کجاشروع کنم
از تنهایی؟؟؟؟؟؟
از دعاهای بی جواب؟؟؟؟
از فریادهای خاموش؟؟؟؟
ازشلوغی تنهایی؟؟؟؟؟
ازقدمهای خسته؟؟؟؟
نمیدونم چرا این روزا زندگی سخت شده چرا هرچی میدوم باز ازجام تکون نخوردم نمیدونم شانس چرا همینجور در میزنه و فرار میکنه انگار میخواد مزاحم بشه
ادمای زیادی دور ادمو میگیرن اما تشخیص ادم بودنشون خیلی سخته نمیدونم چرا اینقدرهمه چی درهم وبرهمه
نظرات شما عزیزان: